+درست یا غلط می گویند شاعر روحیه کودکی اش را حفظ می کند.

 

+حاجی آن جا رو کرد به من گفت چند سالته؟ گفتم شصت سال -آ وقت را می گویم- رو کرد به منشی و گفت: این شصت سالشه؟ وقتی می گویند شلاق بخور! می گه شصت سال. وقتی می گن شوهر بکن می گه شانزده سال .

 

+

مادر من با این که زن روشنفکری بود و مدافع حقوق ن بود در واقع در زندگی خیلی حقش از بین رفت و تضییع شد. میدانید، به سبب همان مرد سالاری که در ایران است. همین شوهر دوم مادر دو تا زن دیگر گرفت بعد از ازدواج من و عجیب این است که هر چه برادرها اصرار کردند که مادر من جدا شود و ظلاق بگیرد، گفت طلاق نمی گیرم و تا آخر عمرش هم تقریبا روابط محترمانه با شوهرش داشت و صمیمانه. اما دیگر روابط شوئی نداشتند.

 

+جزو سنت های بد ایرانی هاست که روابط خانوادکی و روابط خاص را به دیگران تسری می دهند.

 

+هیچ ظلمی را از هیچ مردی قبول نکردم و معتقدم تا حالا هیچ مردی به من ظلمی نکرده.

 

+نیما از آن دسته از شاعرانی بود که در زمان حیاتش خیلی کم تظاهر بود. واقعا یک جور شهید راه ادبیات نو. البته خودش جایی گفته بود که من صدای کف زدن مردم آینده را، اکنون می شنوم.

 

+هر وقت پسرم اشعار اخوان را می خواند، من زار میزدم و گریه می کردم. گریه تاثر و غم نبود. گریه از تاثیر شدید شعر بر اعصابم بود و پسرم همیشه به من می گوید: تو شعر را با اشکت می سنجی!» می گویم نه، اشک من آ جا در اثر غم بیرون نمی آید،در اثر تاثیری است که بر اعصابم می گذارد.

 

+من هیچ گاه از تروریسم خوشم نیامده بود. برای این که همیشه در بمب گذاری عده ای کشته می شوند که هیچ گناهی ندارند.
پش از انقلاب طرف آمد توی چشمم دستمال کشید تا ببیند سرمه کشیده ام یا نه؟

 

+ در مصائب آدمی بیش تر به همدیگر نزدیک می شود.

 

 

تاریخ شفاهی ادبیات ایران معاصر
سیمین بهبهانی

 

 

 

 


 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها