+آنچه به آدم می آموزد مشکلات است.

+یکی از نصیحت های آمر صاحب این بود که هیچ وقت در زندگی کسی را رفیق شخصی خود قرار نده، با همه دوست باش ولی رفیق شخصی نداشته باش. ( یاد سال پیش خودم افتادم و خودم و رفقا و رفاقتمون که شبیه شمع آب شد، تموم شد و قطعا بعد این رفیق جان دلی ظاهری نخواهم داشت)

+من مردم خود را می شناسم و صحبت کردن و تربیت زندگی را از غرب یاد نگرفته ام بلکه آن را از مادر و مادر بزرگم آموختم و فکر می کنم دلیل این افراط گرایی همین است.

+مردها از قریه ها به سنگرها میرفتند و پیرمردها به همراه زن ها در آن جا می ماندند، به همین دلیل سختگیری مقابل زن ها زیاد شده بود، چون جنگ چریکی بود و رسم شدن چادر (برقع) در شهرستان ها و اطراف آن به خاطر جنگ بود و صورت خودشان را پنهان می کردند که دشمن آن ها را نشناسد. 
مردم بی سواد فکرمی کنند که هنوز باید برقع باشد در حالی که به خاطر جنگ بوده و شما می دانید که در اسلام برقع وجود ندارد.


ته نوشت: به گفته صاحب نظران علت جا ماندن افغانستان از پیشرفت نگاه قریه ای داشتن به خاک و خانواده است، کشوری که شصت درصد آن بی سوادند و تفکر و اندیشه زندگی شهری و دانش ی را ندارند و تعریفی از شاکله حکومت ندارن و از طرفی فشار کشورهای خارجی بعد دوره کمونیسم و حضور طالبان یک پسرفت بزرگ برای افغانستان بوده و از طرفی قومیت های ساکن افغانستان در در پی قدرتند و تعریف ملت واحد هنوز برایشان نا مفهوم است .

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها