با این که فراموش کردم اخلاق و کاراشو 

اما بر خلاف همه که صحبتها یا کاراتو بعد یه مدت می زنن تو صورتت، شنوا خوب و بی قضاوتی بود.

امروز وسط این همه خشم و حیرانی و جر و بحث یکهو یه روشنی تو دلم روشن شد که اگر او خوب بود هیچ وقت جر و بحثی نبود و می تونست ساعتها بشینه باهات حرف بزنه و فراموش کنه چی شنیدی .

یکی از عصبانیت های این روزهام نداشتن او هست.

هست اما نیست و من آواره و بی دوست و بی پدر مانده ام .

 

 

 

 

​​​​


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها