​​​​​​دلم برای بنفشه تنگ شده.

آن جور که رسمی با یک نوشیدنی می نشستیم و غیر رسمی حرف می زدیم. من احمقانه هایم را برایش میگفتم و هر بار به من تذکر می داد یک جای بهتر برای سیگار کشیدنم پیدا کنم که بو و صدا فندکش کمتر باشد. بعد بحث می کردیم از همه جا، حتی در مورد آدم ها در مورد آینده پدر مادر . یارمون .

شمال و خستگی هایش 

غیبت هم می کردیم 

اما باز دور میزدیم از دنیا و نظریه های دنیایمان می گفتیم و آن چه ممکن است با این نوع حرکت بهش برسیم.

شنفتنی های مرا دوست نداشت اما مرا چرا

حالا هم خاله تاجدار شدم باز همانیم و همان فقط می گوید اینبار بایست تا بیایم تبریز قدم از قدم برداری می رنجم. یک آذر ماهی قُد

کاش زودتر بیاید که ما رسمی بنشینیم و غیر رسمی بحرفیم و من گاهی فحش بدهم و او بپرسد معنی اینی که گفتی چیست ؟ 

 

 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها